تمنا

ادبی

تمنا

ادبی

زندگی پروانه...



گاهی غصه می خوریم یه پروانه  چرا یه روز عمر داره

چه عمر کوتاهی

اما نه عمر اون کوتاه نیست

اون تو  یه روز خیلی کار می کنه

با خیلی از گل ها همنشین می شه

روی سبزه ها پرواز می کنه

همون یه روز را زندگی می کنه

زندگی..........



شیشه پنجره باران شست...



وای باران باران

شیشه پنجره را باران شست

از دل من اما  چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟

آسمان سربی رنگ

من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ

می پرد مرغ نگاهم تا دور

وای باران باران

گاه می اندیشم می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری

تو توانایی بخشش داری

دستهای تو توانایی آن را دارد  که مرا زندگانی بخشد

چشمهای تو به من می بخشد

شور و عشق و مستی

و تو چون مصرع شعری زیبا

سطر برجسته ای از زندگی من هستی

(حمید مصدق)



به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی




به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
اونی که زود میرنجه زود میره، زود هم برمیگرده. ولی اونی که دیر میرنجه دیر میره، اما دیگه برنمیگرده ...

به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی

رنج را نباید امتداد داد باید مثل یک چاقو که چیزها را می‏بره و از میانشون می‏گذره از بعضی آدم‏ها بگذری و برای همیشه قائله رنج آور را تمام کنی.

به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی

بزرگ‌ترین مصیبت برای یک انسان اینه که نه سواد کافی برای حرف زدن داشته‌باشه نه شعور لازم برای خاموش ماندن.

به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی

مهم نیست که چه اندازه می بخشیم بلکه مهم اینه که در بخشایش ما چه مقدار عشق وجود داره.

به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی

شاید کسی که روزی با تو خندیده رو از یاد ببری، اما هرگز اونی رو که با تو اشک ریخته، فراموش نکنی.

به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی

توانایی عشق ورزیدن؛ بزرگ‌ترین هنر دنیاست.

به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی



از درد های کوچیکه که آدم می ناله؛ ولی وقتی ضربه سهمگین باشه، لال می شه.

به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی

اگر بتونی دیگری را همونطور که هست بپذیری و هنوز عاشقش باشی؛ عشق تو کاملا واقعیه.

به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی

همیشه وقتی گریه می کنی اونی که آرومت میکنه دوستت داره اما اونی که با تو گریه میکنه عاشقته.

به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی

کسی که دوستت داره، همش نگرانته. به خاطر همین بیشتر از اینکه بگه دوستت دارم میگه مواظب خودت باش.

و بالاخره خواهی فهمید که :همیشه یک ذره حقیقت پشت هر"فقط یه شوخی بود" هست.


یک کم کنجکاوی پشت "
همین طوری پرسیدم" هست.

قدری احساسات پشت "
به من چه اصلا" هست.

مقداری خرد پشت "
چه میدونم" هست.

و اندکی درد پشت "
اشکالی نداره" هست.

***

زندگی چون گل سرخ است

پر از عطر... پر از خار... پر از برگ لطیف...

یادمان باشد اگر گل چیدیم

عطر و برگ و گل و خار همه همسایه دیوار به دیوار همند...!


منبع : دبستان زیبای زندگی

حکایت بهلول از ملک و سلطنت

حکایت بهلول از ملک و سلطنت

روزی بهلول بر هارون الرشید وارد شد.
خلیفه گفت : مرا پندی بده !
بهلول پرسید : اگر در بیابانی بی آب ، تشنگی بر تو غلبه نماید چندان که مشرف به موت گردی ، در مقابل جرعه ای آب که عطش تو را فرو نشاند چه می دهی ؟
گفت : صد دینار طلا.
پزسید : اگر صاحب آب به پول رضایت ندهد ؟
گفت : نصف پادشاهی ام را .
بهلول گفت : حالا اگر  به حبس البول مبتلا گردی و رفع آن نتوانی ، چه می دهی که آن را علاج کنند؟
گفت : نیم دیگر سلطنتم را .
بهلول گفت : پس ای خلیفه ، این سلطنت که به آبی و بولی وابسته است ، تو را مغرور نسازد که با خلق خدای به بدی رفتار کنی.

یک جفت جای پا

یک جفت جای پا

خوابیده بودم ، در خواب کتاب گذشته ام را باز کردم و روزهای سپری شده ی عمرم را برگ به برگ مرور کردم . به هر روزی که نگاه می کردم ، در کنارش دو جفت جای پا بود . یکی مال من و یکی مال خدا . جلوتر می رفتم و روزهای سپری شده ام را می دیدم . خاطرات خوب، خاطرات بد ، زیبایی ها ، لبخندها ، شیرینی ها ، مصیبت ها ،...همه و همه را می دیدم .
اما دیدم در کنار بعضی برگ ها فقط یک جفت جای پا است . نگاه کردم ، همه سخت ترین روزهای زندگی ام بودند . روزهایی همراه با تلخی ها ، ترس ها ، دردها ، بیچارگی ها .
با ناراحتی به خدا گفتم  :
روز اول تو به من قول دادی که هیچ گاه مرا تنها نمی گذاری . هیچ وقت مرا به حال خود رها نمی کنی و من با این اعتماد پذیرفتم که زندگی کنم . چگونه ، چگونه در این سخت ترین روزهای زندگی توانستی مرا با رنج ها ، مصیبت ها و دردمندی ها تنها رها کنی ؟ چگونه ؟
خداوند مهربانانه مرا نگاه کرد ، لبخندی زد و گفت : فرزندم ! من به تو قول دادم که همراهت خواهم بود در شب و روز ، در تلخی و شادی ، در گرفتاری و خوشبختی . من به قول خود وفا کردم ، هرگز تو را تنها نگذاشتم ، هرگز تو را رها نکردم ، حتی برای لحظه ای ، آن جای پا که در آن روزهای سخت می بینی ، جای پای من است ، وقتی تو را به دوش کشیده بودم !!!