تمنا

ادبی

تمنا

ادبی

دردودل یک نیمکت فرسوده...


سلام

اینطوری نگام نکن ، منم یه روزی خیلی تمیز و نو بودم ،گذشت زمان پیر و فرسوده ام کرد، رسم دنیا و روزگاره دیگه، همنشین بودم با بچه ها . درسته که الآن تنها یه گوشه افتاده ام و کسی بهم توجهی نمیکنه اما خوشحالم که افراد زیادی از نشستن روی من به جاهای خیلی مهمی رسیدن .ولی کاش یه کم غرورشون بهشون اجازه می داد نیم نگاهی به من کنند و بی تفاوت از کنارم رد نشن .منم سیلی خورده ی زمانم.هر گوشه و کنارم حکایت ها برای گفتن داره. محرم اسرار بچه ها بودم ، اما بی اعتنایی ها را که می بینم تمام وجودم پراز فریاد و شکوه میشه. نگاه به ظاهر شکسته ام نکن من دلم شکسته ،محتاج نوازش دستی ام که تجدید خاطره بشم هم برای او و هم برای خودم. خاطره ها عزیزند آنها را دور نریزین.منم خاطره ام.

(لیلی زارعی)

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.